طنز/ نامه‌نگاری برای امضای حکم رییس دانشگاه آزاد

از: دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی

به: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت

با سلام

همانطور که مستحضرید آقای دانشجو به عنوان رییس دانشگاه آزاد انتخاب شده است؛ لذا به ریاست محترم بفرمایید تا این حکم را مضا فرمایند. با تشکر

*

از: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت

به: دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی

با علیک سلام

چون نامه شما مشکل استفهامی داشت، وقت ریاست محترم را نگرفتیم. بدیهی است پس از رفع ابهام به دست ایشان خواهد رسید. واضخ بفرمایید کدام دانشجو؟ این مملکت بیش از چهار میلیون دانشجو دارد!

*

از: دبیرخانه...

به: دفتر...

با سلام

اگرچه سخت است اما ابهام شما را حمل به صحت کرده و توضیح می‎دهیم: منظور آقای فرهاد دانشجو است؛ افتاد؟!

*

از: دفتر...

به: دبیرخانه...

با علیک سلام

رفع ابهام شد، ولی سوال این است که از بین این همه دانشجو چرا او؟ ولی به هر حال نامه‌ي شما به رؤیت جناب ریاست رسید؛ پاراف فرمودند: «به دلایلی این امر ممکن نیست»

*

از: دبیرخانه...

به: دفتر...

با باز هم سلام

اگرچه شما دلایل آن امر را نفرموده اید اما ما خودمان حدس‎هایی زده و برای این موانع راه حل‎هایی را اعلام می‌کنیم:

1- با توجه به اینکه صبیه حضرت رییس مجمع در یکی از شعب دانشگاه آزاد مشغول تدریس هستند، این احتمال وجود دارد که علاقه‌ي ایشان به ساندویچ بوفه این واحد و ایضا نگرانی پدر مهربان از قطع مقرری ساندویچ او موجب ترس آن جناب از تغییر رییس دانشگاه باشد. لذا رییس جدید متعهد می‎شود که ساندویچ دختر بابا را با سرویس رایگان به در منزل برساند!

2- اگر عدم تمدید حکم سرکشی آقازاده در لندن موجب نگرانی است باید عرض کنیم که دیگر همه فهمیده اند که ايشان به دلایلی غیر از ماموریت دانشگاه آزاد در لندن هستند، اگه نمی‎دونی بدون!

3- بر همگان واضح و مبرهن است که دانشگاه آزاد در این سی سال خاصه پس از انتخابات 88 آن‎قدر گند زده است که افشای آنها بعد از تغییر رییس موجب ترس باشد. ما ضمن حق دادن به همه دوستان جهت ترس از این موضوع، قول می‎دهیم که زیاد درد نکشند!

*

از: دفتر...

به: دبیرخانه...

با گیرم سلام

مرقومه شما طولانی و خارج از حوصله حاج آقا بود اما ایشان بعد از خواندن خلاصه آن فرمودند: «زکی! ریز میبنمتون»!

*

از: دبیرخانه...

به: دفتر...

با مثلاً سلام

جواب شما به رویت رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید. ایشان نیشخند زده و فرمودند: «اصولاً کهولت سن باعث کاهش قدرت بینایی می شود». به پیوست نشانی یک چشم پزشک مجرب ارسال می شود!

*

از: دفتر...

به: دبیرخانه...

با فرضاً علیک سلام

نامه شما به رویت حاج آقا رسید. مرقوم فرمودند: «حقش بود به محسن می‌گفتم تا رییس متروست یه خط هم از ساختمان شورای انقلاب فرهنگی رد کنه تا با خاک یکسان شید اما هیچ وقت دیر نیست، چون سردار دکتر هم هماهنگ است!»

*

از: دبیرخانه...

به: دفتر...

با حیف سلام

نامه شما به رویت دکتر رسید. چون سرشان شلوغ بود چیزی نفرمودند اما اشاره کردند تا یک عدد لوح فشرده شامل مناظره ایشان با موسوی برای‎تان ارسال شود. دیدنش برای تغییر مزاج حاج آقا مناسب است!

*

از: دفتر...

به: دبیرخانه...

با بگید گنده تون بیاد

نامه شما به رویت حاج آقا رسید. دندان قروچه ای کرده، لوح فشرده را شکسته و گفتند: «به این یارو بگید پا رو دم ما نذاره. ما سی ساله امضا نکردیم بعد از این هم امضا نخواهیم کرد.»

*

از: دبیرخانه...

به: دفتر...

با برو جوجه

نامه شما را دیدند. مرقوم فرمودند: «اون ممه رو لولو برد! الان اوضاع نسبت به سی سال پیش فرق کرده». به پیوست لیست شعارهای مردم در مراسم نه دی خدمت‎تان ارسال می شود. به حاج آقا توصیه اکید کنید با صدای آرام و در محیطی کاملا مردانه بخوانند!

*

از: دفتر...

به: دبیرخانه...

با بدون سلام و والسلام

حاج آقا رفته اند چکآپ سالانه! متن نامه را برای‎شان فکس کردیم. بعد از مطالعه فرمودند: «بووووووووووووووووووووووووووق». اگر ترجمه اش را نمی دانید بفرمایید تا ارسال شود. ضمناً با توجه به اینکه هنوز سطل آشغال در سطح شهر وجود دارد و ایاشن زبانه هایی را می بینند، پیشنهاد می شود کلا بی خیال این فقره شوید. به نفع همه است!

*

از: دبیرخانه...

به: دفتر...

با جیز نشی عمویی!

دکتر فرمودند: «ما هم بی خیال شویم مردم بی خیال نمی شوند». گفتنی است در این لحظه آقای رییس دفتر وارد شده و توصیه کردند که دکتر بی‎خیال شوند. ضمناً رییس دفتر فرمودند برای بی خیالی مردم هم فکری خواهیم کرد، مگر این حزب اللهی ها کلاً چند نفرند!

*

از: دفتر...

به: دبیرخانه...

حالا بازم سلام!

خدا رو شکر که در آنجا یک‎نفر عاقل پیدا شد. حاج آقا فرمودند که از این به بعد همه مکاتبات با دفتر رییس دفتر رئیس جمهور انجام خواهد شد و لا غیر.

*

از: دفتر رییس دفتر رییس جمهور

به: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت

با عرض سلام و تبریک به مناسبت همه اعیاد گذشته و اعیاد پیش رو

جناب رییس دفتر رییس جمهور فرمودند: «ای بابا! مگه ما مردیم که می رید جای دیگه؟! هر کاری داشتید با خود ما صحبت کنید مخصوصا تو قضیه دانشگاه آزاد. پس این ملك‌زاده اینجا چی کار می‎کنه؟! به حاج آقا هم بفرمایید همان‎طور که شش سال طول داده ایم این دو سال را هم کش می‎دهیم، تا دولت بعد هم خدا بزرگ است!»

با تشکر و هر چیز دیگری که زبان الکن ما از بیان آن قاصر است!

*

از: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت

به: دفتر رییس دفتر رییس جمهور

با سلام جیگر

نامه شما به رویت حاج آقا رسید. مرقوم فرمودند: «بابا کجا بودی تو؟ کشتند ما رو این‌ها! خودت یه جوری سر و ته قضیه رو هم بیار تا بعد. کاری داشتی مدیونی اگه نگی!»

                                                                                               محمد رضا شهبازي - رجا نیوز

نظر شهيد آويني درباره جايزه گرفتن فرهادي

شهيد آويني در مورد كسب مقام فيلم هاي ايراني در جشنواره‌هاي خارج از كشور مي نويسد: ... دوستي كه خود از دست‌‌اندركاران جشنواره فجر بود مي‌گفت: «داوري جشنواره فجر به شدت متاثر از فستيوال‌هاي خارجي است و مكيال قضاوت، معيارهايي است از همان دست... ناگهان در وسط كار خبر ‌مي‌‌آورند كه فلان فيلم در فلان جشنواره پذيرفته شده است و همين خبر كافي است تا آن فيلم كذايي از زباله‌داني خارج شود و جايزه بگيرد.»

اما حقيقت اين است كه كسب توفيق در جشنواره‌هاي خارج از كشور ارزشي را اثبات نمي‌كند و اگر داوري فيلم‌ها در جشنواره‌ فجر نيز بخواهد همين سان باشد كه امسال بود، بايد گفت كه كسب توفيق در جشنواره‌ فجر نيز ارزشي را اثبات نمي‌كند. آنها به تكنيك محض جايزه نمي‌دهند و راهشان نيز با ما متفاوت است. تكنيك و محتوا را نيز نمي‌توان از يكديگر تفكيك كرد و چون اينچنين است، پر روشن است كه آنها كدامين فيلم‌ها را خواهند پذيرفت. كسي مخالف شركت در جشنواره‌هاي خارج از كشور نيست، اما آنچه كه اصلا در شأن ما نيست، شيفتگي و مقهوريت و مرعوبيت در برابر آنهاست.
آيا فيلم‌هايي كه به فستيوال‌هاي خارجي مي‌روند نبايد بويي از حقيقت انقلاب اسلامي و معتقدات ما داشته باشند؟ ... و تو گويي اين بيماري اصلا همه‌گير است، چرا كه در زمينه‌ هنرهاي تجسمي نيز هنوز كه هنوز است، تابلوهايي براي شركت در بي‌ينال‌هاي خارجي انتخاب مي‌شوند كه رنگ و بويي از انقلاب و مردم و جنگ ندارند و بعضا مخالف با آرمان‌هاي غايي جمهوري اسلامي و انقلاب هستند.
ما بايد بنشينيم و يك بار براي هميشه تكليف خود را بفهميم. به راستي اين همه هياهو براي چيست؟ هياهوي بسيار براي هيچ و يا حتي كمتر از هيچ؟ اگر جشنواره فجر حقيقتا مي‌خواهد سينماي ايران را در طريق كسب هويت حقيقي خويش مدد رساند، بايد افق حركت خويش را به خوبي بازشناسد و گام‌هاي خويش را آنچنان تنظيم كند كه در نهايت به اين آمال و آفاق منتهي شود.

لفظ «برنامه‌ريزي» هم از آن لحاظ رايجي است كه معده ژورناليسم از آن تغذيه مي‌كند، اما به هر تقدير، «تعيين مقصد» اولين كاري است كه بايد براي برنامه‌ريزي انجام گردد. ما در جست‌وجوي چه هستيم؟ جلوه‌فروشي و شهرت‌طلبي؟ تكنيك برتر؟ كسب وجهه دموكراتيك در نزد غربي‌ها و غرب‌زدگان؟ پرورش سينماگراني كه بتوانند جوايز جشنواره‌هاي از ما بهتران را درو كنند؟ اعتراف به ده سال اشتباه!؟ از بين بردن و انكار همه دست‌آوردهاي گران‌قدر هشت سال دفاع مقدس؟... و يا همراهي و همزباني با امتي كه علمدار مبارزه براي احياي اسلام در سراسر جهان هستند؟ كدام يك؟ آيا حقيقتا انصاف است كه ما به حركت‌هايي كه در تمام طول اين ده سال انقلاب و هشت سال جنگ، آن همه از انقلاب و مبارزه و ارزش‌ها و معيارهاي آن دور بوده‌اند و همراهي و همزباني نكرده‌اند كه هيچ، از پشت خنجر هم زده‌اند، اين همه بها بدهيم؟ تحسين و تشويق چند نفر انتلكتوئل غفلت‌زاده گمراه وامانده، چه دردي را دوا مي‌كند؟ اگر ما دريافته‌ايم و هنوز هم بر اين اعتقاد هستيم كه با شريك شدن در صيرورت تاريخي غرب نمي‌توان به معارج بلند كمال الهي دست يافت، پس چرا تلاش نمي‌كنيم كه سينماي ايران را به همان طريق عزتي بكشانيم كه امت مسلمان ايران در آن گام نهاده‌اند؟ از چه مي‌ترسيم؟ از سرزنش‌ همان كساني كه فتواي تاريخي حضرت امام امت را درباره سلمان رشدي ملعون،‌ منافي با آزادي‌هاي دموكراتيك مي‌دانند؟ سرزنش و يا تحسين آنان ما را به چه كار مي‌آيد؟
مراد ما سلب آزادي از افراد و احزاب نيست كه هيچ، نظام جمهوري اسلامي ايران را به خاطر اين صبر عظيم و جميل و سعه صدر در برابر افكار مخالف به شدت تحسين و تقديس مي‌كنيم، اما از آن سوي، مبادا اين معلق‌بازي به آنجا منجر شود كه قباحت غرب‌زدگي از چشم ما بيفتد، معيارها وارونه شود و كار به آنجا بكشد كه ما بمانيم و احساس ندامتي عميق از آنچه در اين ده سال انجام داده‌ايم.
نه برادران! چيزي عوض نشده است و هنوز هم اس‌الاساس بناي انقلاب اسلامي بر مبارزه است و هنوز هم ما محتاج هستيم كه روح حماسه و ايثار را در ميان مردم زنده نگاه داريم، بسيج را تقويت كنيم، اسلحه بسازيم، عاشورا را حفظ كنيم، فرهنگ مصفاي عاشورايي جبهه‌هاي جنگ را اشاعه دهيم و خود را براي يك نبرد طولاني و همه جنبه با شيطان آماده كنيم... و از هيچ ملامتي هم نترسيم. و نه آنكه اين اقدامات را به مثابه حاشيه‌اي بر اصل تلقي كنيم، كه اصلا اين مهم‌ترين وظيفه‌اي است كه ما برعهده داريم. پايان گرفتن مبارزه يعني تمام شدن نبرد ميان حق و باطل و اين ممكن نيست مگر آنكه شيطان و اذناب او از ميان بروند و يا انقلاب اسلامي، خداي ناكرده، از ماهيت حقيقي خويش خارج شود.
حرف ما اين نيست كه سينماي جنگ بايد در دستور كار جشنواره قرار بگيرد، بلكه مي‌گوئيم كه «سينماي مبارزه» بايد منظر غايي و مقصود نهايي جشنواره و دست‌اندركاران محترم امور سينمايي كشور باشد. اگر امت مسلمان ايران هويت حقيقي خوش را در مبارزه يافته است، سينماي ايران نيز بايد هويت مستقل خويش را در «سينماي مبارزه» پيدا كند.
مقصود ما اين نيست كه جشنواره فجر مي‌بايست جايزه خويش را از سر صدقه (!) به يك فيلم جنگي مي‌داد. خير. فيلمسازان حزب‌اللهي هم مثل بسيجي‌ها رضايت خدا را در نظر دارند و از اين بازيچه‌ها مستغني هستند؛ اما وقتي همه اين حقيقت را مي‌دانند كه حركت سينمايي كشور در سال‌هاي آينده به شدت متاثر از داوري‌هاي جشنواره فجر است،‌ آيا نبايد توقع داشت كه اين داوري‌ها همسو با صيرورت تاريخي انقلاب اسلامي باشد و مؤيد اين هويت فرهنگي عميق كه امت مسلمان ايران يافته‌اند؟
«ديده‌بان» فيلمي بود با همان صفا و صميمت جبهه‌هاي جنگ و با تكنيكي قابل قبول. آنها كه مي‌دانند قالب و محتوا را نمي‌توان از يكديگر تفكيك كرد، خوب مي‌دانند كه حرف‌هاي تازه، تكنيك و قالب‌هاي تازه مي‌خواهد. آنچه كه «ديده‌بان» در عمل به آن رسيده بود چيزي نبود كه ما باور كنيم بدين زودي‌ها فيلمسازي به آن دست يابد... و راستش تا سال‌ها ما اصلا باور نمي‌كرديم كه حقيقت جبهه‌ها را بتوان تصوير كرد. ساختن فيلم‌هاي جنگي به سبك هاليوود امري است كه به سهولت حاصل مي‌آيد، اما قهرمانان حقيقي جنگ ما، نه قهرمان- به معناي مصطلح- هستند و نه اصلا در تيپ بندي روانشناسي غربي‌ها مي‌گنجند... و اين تنها يكي از مشكلات متعددي است كه در سر راه با گذاشتن در «عرصه‌هاي تجربه نشده سينما» قرار دارد و ما ان‌شاءالله در آينده بيشتر بدان خواهيم پرداخت. «ديده‌بان» بسيار خوب از عهده رفع بسياري از موانع برآمده بود و اگر داوران جشنواره حقيقا مي‌دانستند كه را مستقيم ما از كجا مي‌گذرد، با اين بي‌اعتنايي از كنار «ديده‌بان» و ديگر فيلم‌هاي خوب جشنواره نمي‌گذشتند.
«روزنه»، «عبور»، «انسان و اسلحه»، «افق» و ... نيز نشان دادند كه فيلمسازان حزب‌اللهي سخت در جست‌وجوي قالب‌ها و تكنيكي هستند كه بتواند از عهده قبول و بيان عظمت و زيبايي و عمق و وسعت حرف ما برآيد و اين عرصه‌‌اي است كه تاريخ سينما آن را تجربه نكرده است.
... و اما سخني هم با برادران عزيزي كه از عهده اداي حق برآمده‌اند و براي جنگ فيلم ساخته‌اند، جنگي كه ما همه دست‌آورده‌هاي گران‌قدر را، استقلال و آزادي و حتي جمهوري اسلامي را مديون آن هستيم و خواهيم بود. برادران! ما هم مثل «عموحسن»(1) دستتان را مي‌بوسيم، همان عمو حسن كه هر جا مي‌رسيد،‌ دست بسيجي‌ها و سپاهي‌ها را مي‌بوسيد و همان عمو حسن كه در تابوتش به هنگام تشييع جز مشتي گوشت و استخوان سوخته چيزي نبود.
برادران عزيز! ما مي‌دانيم كه مطلوب شما هم رضايت خداست،‌نه شهرت‌طلبي و جلوه‌فروشي‌ و هاي و هوي و منم منم... اما وظيفه ما هم شكرگزاري است:‌دستتان درد نكند،‌ خسته نباشيد. اجرتان با امام حسين(ع). نهال اسلام همواره در غربت و مظلوميت پا گرفته است. شما هم از اين غربت و مظلوميت استقبال كنيد و اجازه ندهيد كه دل و ديدگانتان را چيزي جز رضايت حق پر كند.
*پي نوشت:
(1)-شهيد «حسن اميري فرد »از پيران با صفاي جبهه كه در واحد تبليغات لشكر 27 محمد رسول الله(ص) داوطلبانه خدمت مي كرد و در عمليات كربلاي 5 به شهادت رسيد.او در ميان بچه هاي لشكر حضرت رسول(ص) به «عمو حسن» شهرت داشت

نامه خانواده شهید روشن به رهبرمعظم انقلاب

به گزارش فارس، خانواده شهید مصطفی احمدی روشن در پاسخ به پیام محبت و بصیرت آمیز مقام معظم رهبری در رابطه با شهادت این دانشمند جوان ایران اسلامی ، طی نامه ای خطاب به حضرت آیت الله خامنه ای ، تاکید کردند:هر قطره خون مصطفای عزیز، هزاران جوان غیور و شهادت طلب در اقصی نقاط سرزمین های اسلامی می پروراند
متن کامل این نامه که نسخه ای از آن در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته ، به شرح ذیل است:
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا
محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظلّه العالی)
سلام علیکم؛
سرخم می سلامت، شکند اگر سبویی
پیام سراسر شور، محبت و بصیرت افزای حضرت عالی در رابطه با شهادت سرباز صراط مستقیم ولایت،دانشمند جوان ایران اسلامی، مصطفای شما موجب تسلّی خاطر و آرامش قلبی خانواده و بستگان گردید.
اعتقاد راسخ داریم شجره ی طیبه ی انقلاب اسلامی، این یادگار حضرت امام (ره)، بار دیگر با تأسی به مکتب سید الشهداء علیه‌السلام، یکی از ثمرات جاودان خود را تقدیم اسلام عزیز کرد.
مصطفای شهیدمان که تنها افتخار خویش را حرکت در سایه‌سار ولایت، بدون وابستگی به هیچ جریان و گرایشی، و عمل به تکلیف خود در جبهه های نبرد علمی می دانست، بدست ایادی استکبار جهانی به سردمداری آمریکا و صهیونیسم بین الملل به آرزوی دیرینه ی خود، فوز عظیم شهادت نایل گردید؛ لکن این دشمنان زبون و یزیدیان زمان بدانند که با شهادت رساندن مصطفی، از حنجر این خانواده ندایی جز «ما رأیت الا جمیلا» و از حلقوم ملت شریف ایران جز فریاد «یا لثارات الحسین» نخواهد شنید.
دشمنان عنود داخلی و خارجی ملت سرافراز ایران اسلامی بدانند که هر قطره خون مصطفای عزیز، هزاران جوان غیور و شهادت طلب در اقصی نقاط سرزمین های اسلامی می پروراند که آرامش را از اردوگاه استکبار و نظام سلطه خواهد ربود. «ما ننسخ من آیه او ننسها نأت بخیر منها او مثلها»
رهبرا ما پای بیعت نامه خویش را با خون فرزندمان امضاء کرده ایم و از شما مسئلت داریم در پیشگاه خداوند متعال و حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) شهادت دهید که ما ذره ای از پیمودن راه اعتلای مکتب اسلام عزیز کوتاه نخواهیم آمد و در پایان عرضه می داریم: «ربنا تقبل منا هذا القلیل»
خانواده شهید مصطفی احمدی‌روشن
یک‌شنبه 25 دی‌ماه 1390

اقدام به ادغام!

طنز - : پس از اقدام دولت در اجرای قانون برنامه پنجم و ادغام برخی وزارتخانه ها و فراز و نشیب ها و بحث های پیرامون ادغام ها، چاپار بانو! خبررسان فعال ما، به میان شخصیت های مختلف سیاسی رفته و سخنان آنها را در مورد "ادغام ها" جویا شده.

علی مطهری: از نمایندگان می خوام که با رأی به این قانون، سند بردگی یک وزارتخانه به وزارتخانه‌ی دیگه رو امضا نکنن! البته این زیاد مهم نیست. مهم آزادی بیانه. حتی اگر کسی اومد خدا رو هم انکار کرد که نباید زد دهنش رو با آسفالت ادغام کرد! خب بالاخره اونم نظری داره! همه به‌خصوص بنده باید در اظهارنظر آزاد باشن. بقیه هم بتمرگن سر جاشون!... بوووووق!...

علی لاریجانی: بله... ما این ادغام رو یک وصله پینه‌ی سیاسی می دانیم. مع الوصف باید در مجلس بررسی بیشتری شود.

علیرضا زاکانی: من خبر دارم در جلسه‌ی خصوصی احمدی نژاد با رهبری؛ احمدی نژاد سه تا شرط گذاشت. 1. ادغام رئیس دفتری با ریاست جمهوری، 2. ادغام مشایی با تمام وزارتخانه ها 3. ادغام منشور کوروش با قانون اساسی!

اسفندیار رحیم مشایی: ادغام یکی از اصول مثبت آفرینش است. بنده به‎زودی نظریه تکمیلی رو در ادغام مکتب ایران و مکتب اسلام تبیین می کنم.

اکبر هاشمی رفسنجانی: من که همیشه گفتم هنوز به همون حرفام تو نمازجمعه معتقدم. البته هر چی که رهبری بگن همونه... ولی خب این ادغام هم راه حل خوبیه. نظرات منو با نظرات رهبری ادغام کنن ولی بازم همون حرفایی که تو نمازجمعه زدم!

فائزه هاشمی: والا از این دولت نکبت هر چی بگی بر میاد... باید به مجلس هشدار بدم که اگر به این ادغام ها رأی بدن. امر بر این ها مشتبه می شود و ادعا می کنن که دولتشون با دولت امام زمان ادغام شده!

مهدی هاشمی: بعضیا پرونده دیگران رو به زور با پرونده من ادغام کردن. از قوه قضاییه می خوام که در یک دادگاه عادل و سالم و غیر فرمایشی، حکم برائت منو اعلام کند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!

زهرا رهنورد در دیدار با پیرزن های سبزی پاک‌کن آزادی خواه مقیم مرکز آشپزخانه‌ی منزل عفت خانوم، در حین عملیات مجاهدانه‌ی سبزی پاک کردن اعلام کرد: آره خواهر! از اونجایی که من دختر لرستان و عروس آذربایجانم و موهَنِس هم داماد لرستان و فرزند آذربایجان، و چون من و موهنس برای بالا رفتن از یه پله هم تو خونه دست همو می گیریم، یکی از اهداف جنبش رو ادغام لرستان و آذربایجان در نظر گرفتیم.

میرحسین موسوی: یافتم... یافتم! بله! همینه دیگه!‌ این یکی از شگردهای تقلب کودتاگران شعبده باز در انتخابات بود! من 26 میلیون چیز... رأی داشتم. ولی کودتاگران رأی های منو دوتا دو تا با هم چیز... ادغام کردن، mp3 فشرده! دیدید که کیفیت رأی هام چقدر بالا بود!

مهدی کروبی هفت سال و چندین ماهه از دیار فانی!: من سند دارم که احمدی نژاد زیر عنوان خلیج عربی اقدام به گرفتن عکس یادگاری کرد!... گزارشگر: حاج‌آقا! اقدام نه، ادغام!... کروبی: ها؟ چی؟!... والا من هم ننه‌ام مُرده هم نن‌جونم! اما هیچ کدومشون بهم یاد ندادن ادغام یعنی چی! از کارشناسام بپرسید.

فضول محل: در ادامه‌ی تصویب کارشناسانه مجلس در ادغام سه وزارتخانه راه و مسکن با ارتباطات و فناوری اطلاعات! پیشنهاد می شود وزارت در شُرُف تأسیس ورزش را نیز با وزارت دفاع ادغام کرده تا بازیکنان و داوران به جدیدترین فنون پیاده روی زیر باران صندلی و سنگ و بطری مجهز شوند.

سارا فراز - رجانيوز

گزارش بی‌بی‌سی فارسی از راهپیمایی سکوت

خدمت شما بینندگان عزیز سلام عرض می کنم و درود می فرستم. من از خیابان ولیعصر تهران با شما حرف می زنم، جایی که صدای سکوت هزارن و بلکه میلیون‌ها تهرانی گوش ها رو پاره می کنه. امروز اینجا غوغایی بود. مزدوران رژیم با حمله به افرادی که سکوت کرده بودند، اونها رو واردار می کردند تا حرف بزنند. ماموران با فوت کردن داخل دهان مردم ساکت، دهان آنها را باد می کردند و بعد با محکم زدن روی لپ های آنها باعث می شدند تا صدای پوف از دهان مردم خارج شود و سکوت آنها بشکند.

البته هیچ کدام از این کارها باعث نشد تا فضای ساکت این عصر بهاری از بین برود. ما شاهد بودیم که بچه ای که از زور دستشویی رنگش قرمز شده بود، برای اینکه از فرمان سکوت تمرد نکند، حاضر نبود که به پدر و مادرش بگوید كه چه مشكلي دارد و البته والدین او هم از ادا و اطوارش سر در نمی آوردند و خب مشخص است که در این شرایطی چه گندی به راهپیمایی سکوت خواهد خورد.

صحنه دیگری که امروز همگان رو متاثر کرده بود، خودداری رانندگان از بوق زدن بود. مردم اشک می ریختند وقتی می دیدند که راننده ای حاضر است عابر پیاده ای را زیر بگیرد ولی بوق نزند و وفاداری خود را به راهپیمایی سکوت نشان دهد. گریه کنندگان با دیدن این صحنه ها بدون اینکه حرفی بزنند، فریاد می زدند: این خون‌ها در برابر جنبش ارزشی ندارد.

صحنه دیگری که در برابر صدها، بلکه هزاران، بلکه میلیون‌ها دوربین تلویزیونی ثبت شد، آن لحظه ای بود که یکی از عوامل رژیم سعی می‌کرد با تقلید صدای یکی از حضار جوری وا نمود کند که انگار آن فرد سبز اندیش در حال حرف زدن است. مردم حاضر در این راهپیمایی حتی برای اینکه هیچ بهانه ای به مزدوران رسانه ای رژیم ندهند روی پلاکاردهای خود هم چیزی ننوشته بودند و با بلند نکردن یک برگه یا پارچه سفید، حتی پلاکاردهای خود را هم ساکت کرده بودند.

این راهپیمایی در حالی انجام گرفت که برنامه ریزی دقیق طراحان آن باعث شد تا هوا سرد نباشد و مانند افتضاح 25 بهمن کار کردن تصاویر آرشیوی اغتشاشات تابستان 88 دردسر ساز نشود. تبریک می گویم به همه شما مغز پسته ای های ساکت که مثل پسته دهان بسته بودید و به شما طراحان و ایده پردازان جنبش سبز که مغز پسته ای هایی واقعی هستید.

چگونه یک مدیر موفق امروزی باشیم

صل مثبت آفرینش سرعت گرفته و افراد دائما در حال ورق خوردن هستند. گاهی این ورق خوردن ها به قدری سریع اتفاق می افتد که انسان نمی فهمد صفحه چند بوده است. کسی که زمانی در جای مقدمه ناشر نشسته بود، حالا ورق خورده و به قسمت اعلام رفته است و برعکس، کسی که روزی نامش را می شد در قسمت شهرها و مکان‌ها و در بخش فارس و شیراز یافت، امروز در طلیعه فصل آثار باستانی جا گرفته است. اگر شما هم می ترسید که ورق بخورید، بهتر است با رعایت اصول زیر خود را بیمه کرده و برای همیشه به مدیری که فقط ترقی می کنید تبدیل شوید؛ مخصوصا اگر دوست دارید در حلقه آقای فرعی هم جایی داشته باشید!

 
 جاروب کن خانه سپس میهمان طلب 
 
برای راه یافتن به حلقه مدیریتی آقایان باید ابتدا وجودتان را از محبت غیر ایشان خالی کنید. برای این کار دستورالعمل های فراوانی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود: 
روزی سه بار و با صدای بلند به شریعتمداری بد و بیراه بگویید. روزنامه کیهان را به عنوان سفره مورد استفاده قرار دهید و عمدا روی آن آبگوشت بریزید و بعد از صرف غذا دست و دهان‌تان را با گوشه آن پاک کنید. 
 
به هیئت حاج منصور و رفقا رفته و وسط گریه بقیه با صدای بلند بزنید زیر خنده و با دست مداح را نشان داده و صدای اردک در بیاورید. با این روش مجلس را به هم ریخته و لایق الطاف فرعیه می شوید. 
 
عکس سعید حدادیان را به جای هدف دارت قرار داده و این کار را به نحوی انجام دهید که زبان او در مرکز دایره ها قرار بگیرد. سپس به جای تمام حرکات ورزشی به ورزش دارت روی آورید. اگر می خواهید جلوی اسم‌تان یک مثبت نقش ببندد می توانید لیگ مسابقات دارت را در محل راه بیاندازید. 
 
بگردید ببینید از کسانی که منتقد آقای فرعی هستند چه کسانی در ستادهای رقبای آقای احمدی نژاد در انتخابات های گذشته فعالیت می کرده اند. ستاد آقایان هاشمی و لاریجانی در اولویت قرار دارد. اگر در علم رجال چندان تبحری ندارید بهتر است از برخی متبحرین این رشته استفاده کنید تا خدای نکرده در بین تحقیقات‌تان به اسم آقاي معاون اول در ستاد آقای هاشمی برنخورید. بالاخره شما جوانید هنوز!
 
 
زیاد فرق کنید 
 
حالا که وجودتان از حب غیر خالی شده است می توانید به حضرت دوست عشق بورزید. اگر برای رسیدن به میزهای مدیریتی و تصاحب چندین پست با هم عجله ای ندارید، کمی صبر کنید. این کار در واقع مانند دورخیز می ماند. بهتر است ابتدا چند صباحی به مخالفت با آقای فرعی پرداخته و سپس ابراز ندامت کنید. این کار به ارج و قرب شما در بیان دوستان خواهد افزود. بهتر است مثلا بنویسید "در کاری که علم نداری مجادله نکن" و بعد از مدتی بنویسید "در هرچی که عشقت می‌کشه مجادله بکن جیگر". این کار نشان دهنده این است که شما از یک راه طی شده آمده اید و خیلی بیشتر از بقیه متنبه شده اید. در این صورت شامل "ان التملقات یذهبن المخالفات" شده و محرم حرم خواهید شد.
 
 
گروه تشکیل دهید 
 
اگرچه یک نفر هم یک نفر است و هر انسان مانند راهی برای رسیدن به ریاست جمهوری است اما بهتر است که عده ای را با خود همراه کنید. طبیعتا کسانی که برای جذب افراد سراغ هر کس و ناکسی می روند، جذب شمایی را که قابلیت همراه کردن عده دیگری را هم دارید، از دست نخواهند داد. بنابراین بهتر است خود را لیدر تعدادی از جوانان نشان دهید تا سه سوته میز مورد نظرتان را بفرستند درب منزل. برای تشکیل گروه هم خیلی سخت نگیرید و بدانید که فقط تعداد مهم است.
 
 
 
گول‌خورتان را ملس کنید 
 
اگر سابقه گول خوردن داشته باشید، گزینه مناسب تری هستید چون احتمال اینکه سرمایه گذاری رویتان جواب بدهد، بالا می رود. بنابراین سعی کنید چند بار از این و آن گول بخورید. مثلا از تاج‌زاده گول بخورید و به لپ های گل انداخته یک بنده خدایی گیر بدهید. در این صورت احتمال اینکه با پست سفارشی میزتان را تحویل بگیرید خیلی بالا می رود.
 
 
فرهنگ واژگان‌تان را عوض کنید 
 
بالاخره باید معلوم باشد شما فرق کرده اید یانه؟ از قدیم هم گفته اند تا مرد سخن نگفته باشد، فرع و اصلش نهفته باشد. بنابراین تا می توانید در جملات خود از کلمات خاصی استفاده کنید. مثلا به جای جمله "من امروز به اتوبوس نرسیدم"، بگویید: من بر اثر تمامیت خواهی برخی مسافران اقتدارگرای اتوبوس مظلوم واقع شدم. یا به جای جمله خبری بی ارزش "یک خانه در مرکز شهر آتش گرفت و بیست نفر زنده زنده سوختند"، بگویید: "مهندس مشایی طی بیانیه ای این حادثه را به بازماندگان تسلیت گفت و ضمن تقدیر از نیروهای امدادی حاضر در محل از مراجع قضایی خواست که با مقصران حادثه برخورد شود. او همچنین به ملائکه شب اول قبر دستور داد که در سوال و جواب مرسوم نهایت همکاری را با درگذشتگان این حادثه داشته باشند وگرنه درباره سوء مدیریت آنها نیز نکاتی را خواهد فرمود."
 
قیمت پایین ندهید 
 
گاگول نباشید. ببخشید که تا این حد صریح صحبت می کنم اما بالاخره همه چیز را که من نباید بگویم. خودتان را ارزان نفروشید. به یکی دو پست هم قانع نشوید. تا جایی که می توانید اشتهایتان را تقویت کنید تا در چشم آقایان فردی با اندیشه های بلند جلوه کنید. برای شروع می توانید از خودرو سازی یا صنایع وابسته شروع کنید. اگر احساس کردید یک جای دنج بیشتر به روحیاتتان می خورد سازمان میراث فرهنگی را فراموش نکنید. آنجا حکم حیات خلوت را دارد و اگر پست مورد نظرتان در چارت سازمانی آن قرار نداشت سریعا برایتان تعبیه خواهد شد.

به بیست و چهار دلیل فیلم اخراجی های3 رانبینید

هوالمعّز

1. این فیلم اصلا هنری نیست یا بهتر بگویم؛بقول این تیریپ هنرمندها فیلم نه برای  تماشاچیه خاص درست شده نه عوام، بلکه برای مردم  است و بس.

2. کسانی که برای دیدن این فیلم می آیند جزو اون دست آدم هایی هستند که فیلم درخوری نمی بینند که برایش زحمت سینما آمدن را به خود بدهند و اصلا کلاسشان به سینما نمی خورد((یه دست آدم هایی هستند که به برکت زحمت کشان جمهوری اسلامی یه جای سالم فرهنگی تفریحی پیدا نمی کنند که دست زن و بچشون بگیرن برن اونجا)).

3. این فیلم برای اولین بار عکس امام خمینی و امام خامنه ای را بر دیوار خونه اون جانبازشیمیایی(حاج آقا رسولی)زده.جل الخالق به حق چیزای ندیده و نشنیده مگه تو ایران هم مردم عکس امام شون به دیوار می زنند.

4. این فیلم نه ازکن،اسکار، برلین و نه ازجشنواره فجر!!! ونه از هیچ جشنواره ای جایزه گرفته است . وتنها از دست عوام لا فهمِ درِ داهاتیِ سینما نشناسِ بی سوادِ کیک و ساندیس خور سه دوره متوالی مدال پر مخاطب ترین فیلم تاریخ سینمای ایران عزیز را گرفته است.

5. در این فیلم اکبر عبدی،امین حیائی،سید جواد هاشمی و دیگر بازیگران این فیلم قشنگ ترین و راستکی ترین بازی هایشان را کرده اند...

اشک های راستکی،خنده های راستکی،داد و بی داد های راستکی،طعنه و کنایه های راستکی و...

6. این فیلم پشتوانه رسانه ای نداشته استو نهBBCونهVOAونه سایت های وابسته داخلی و خارجی و نه سایتها و نشریات و روزنامه های صنفی فقظ یه مشت وبلاگ نویس درب و داغون عین ماکه گمونم سه شنبه ها رفتند فیلم رو دیدند.

7. دراین فیلم متاسفانه به یک اساس مهم سینما که می گوید باید موئنثی به مذکری برسد توجه نکرده است و همین امر بی حرمتی بی به خدایگان سینمای ایران است که از قضا ید طولایی دراین سبک دارند(کیه؟  ننه منم قیصر تا شاخه گلی برای عروس)است.

8. در این فیلم بعد از فیلم های رامبو مآب دفاع مقدس برای اولین بار چهره های دلسوز مردم و انقلاب و حزب الهی اُمل و لمپن،متحجر،وحشی،وطن فروش،رانت خوار معرفی نشدند.

9. در این فیلم مشابه ای ازستادهای انتخاباتی نامزدهای انتخاباتی 88 نشان داده می شود که از چگونه پول خرج می کنند تا رای جمع می کنند و این دروغ است . در صورتی که در انتخابات سال88 تمام ستادهای نامزدهای انتخاباتی کاملا مردمی بود و هزینه ای نکردند تنها یک نامزد هزینه کرد که آنهم از اموال حکومتی بود و ستاد ها هم نیز وابسته به حکومت و کلا طرفداران هم حکومتی بود.

10. بیکارید، وایستید تا سه شنبه بشه برید نیم بها  اخراجی ها را ببینید.آقایان روشنفکر همه چیز بلد فیلمساز به دنیا اومدة قاچاقچی به خاطر اینکه شعار مابیشماریم شان ضایع نشود کپی اخراجی ها را در سطح کشور پخش کرده اند

11. دهنمکی  در این فیلم "ما می توانیم"  این شعار دروغین و رزمندگان را صرف کرده است و پته سینما دونها و همه چیز بلدهای این صنف مبتنی بر کج بودن زمین را رو می کند.

12. به قول محمد رضا(در وصفش همین را بگم از 10سالگی فیلم نگاه کن حرفه ای که البته غیر ایرانی است. که پدر پهنای باند دانشکده علوم دانشگاه تهران را بادانلود فیلم هایش داقون کرده است)بعد از دیدن فیلم کجاست دوربین برنامه7 تا از این فیلم بگم.

13. این فیلم فرزندناخلف سینمای ایران است که به سازآنها نمی رقصد.

14. برای اینکه از فیلم ساختن دهنمکی در لیالی قدر و مناسبت های شهادت اهل بیت(پیرامون صحبت آقای دهنمکی مبنی بر اینکه مطلب منبر هیئت و مسجد را باید به ابزارسینما زد)

15. مجبور می شید عین من شب تا نصف شب و بعد از نمازصبح تا10 برای احساس مسئولیتی که نسبت به این فیلم بهتون دست می دهد بنشینید مطلب بنویسید.

16. با دیدن این فیلم آدم نمیدونه حرف حاتمی کیا حرفِ دل جوون هاست یا حرف دهنمکی.

17. چراکه اینکه این فیلم از دو فیلم دهنمکی کاملتر و بهتر شده است.

18. به این دلیل که از پت و مت های فتنه 88 خاصه شیخک بی سواد که سوژه خنده این فیلم بود تشکری در تیتراژ نشده بود.

19. به خاطر چهارچوب شکنی گرافیست در تیتراژکه برای جایگاه و احترام سادات کلمه سید را با رنگ سبز نشان داده است.

20. به خاطر فربه بودن و قشنگ بودن ترانه پایانی فیلم.

21. این فیلم یادآور پاشیده شدن خانواده ها به خاطر فتّانه های بازی خورده.

22. یادآور تلف شدن خیلی از فرصت ها در پشت آن ترافیک های کاذب و مجازی بود.

23. دیر شد تاابوالفضل سپهر و.. این فیلم را ببیند.

24. هنوز دکتر احمدی نژاد و هیئت دولت وجانبازانی که دنیا از آنها بریده و آسایشگاه نشین شده اند نه لژ نشین و خانواده شهید غلام کبیری ها ندیده اند.

نامه اي از سيد مرتضي آويني به برادرش در آمريكا


 شهيد آويني در نامه خود به برادرش اين گونه نوشت:‌دلم مي‌خواست امروز كه ايران، اين پسر گم شده، بعد از قرن‌ها مي‌رود كه به آغوش خانواده‌ي خويش بازگردد، در كنارم بودي و با هم زير لواي اسلام عزيز و در كنار امام خميني، اين فرزند راستين محمد(ص) و اين نشانه‌ي خدا بر زمين، جهاد مي‌كرديم.

يكي از برادران «شهيد سيد مرتضي آويني» ديربازي است كه در ايالات متحده آمريكا سكونت دارد.آن چه خواهيد خواند متن تخليص شده يكي از نامه هاي مرتضي به اين برادر است.براي دريافت متن كامل اين نامه با سيد محمد آويني تماس گرفتيم.ابتدا قول مساعد داد اما زماني كه براي پيگيري اين قول دوباره مزاحم ايشان شديم ، با اين جمله ساده كه «پيدا نشد» اميدمان نا اميد شد و به ناچار به همين متن كوتاه شده و ناقص بسنده كنيم. اميد آن كه روزي تمامي آثار آن فرزانه بي بديل از سد گزينش نزديكان و منسوبين ايشان به سلامت بگذرد و در دسترس عموم قرار گيرد.

*برادر!
دلم مي‌خواست امروز كه ايران، اين پسر گم شده، بعد از قرن‌ها مي‌رود كه به آغوش خانواده‌ي خويش بازگردد، در كنارم بودي و با هم زير لواي اسلام عزيز و در كنار امام خميني، اين فرزند راستين محمد(ص) و اين نشانه‌ي خدا بر زمين، جهاد مي‌كرديم.
گرفتار تاريكي بوديم كه امام خميني از قلب تاريخي كه مي‌رفت تا فراموش شود، چون محمد(ص) فرياد برآورد كه «واعتصمو بحبل الله جميعا و لاتفرقوا» - همه به ريسمان خداوند چنگ بزنيد و بياويزيد و پراكنده نشويد - و ما كه هنوز دست و پا مي‌زديم تا به خويشتن خويش بازگرديم، از اين سخن تازه شديم و دريافتيم كه آن چه مي‌جستيم، يافته‌ايم و به يقين رسيديم. و حتي من كه همواره بويي از محمد در مشام داشتم، در آغاز باور نمي‌كردم كه در اين ظلمت كده‌ي زمين بتوان نقبي به سوي نور زد- كه ابعاد آن چه روي داد، آن همه گسترده بود كه زمين را در بر مي‌گرفت و خدا اين ترديد را كه جز لمحه‌اي به طول نينجاميد بر من ببخشايد- و برق يقين بي‌هيچ واسطه‌اي بر دلم نشست، همان گونه كه بر كوه سينا، و ايمان آوردم، و برادر! زمان گم شد و مكان، و كوير بود، و آن كه دعوت به حق مي‌كرد محمد(ص) بود، و خدا را شكر كه گوش ايمان من به آواي الله آشنا بود و نمي‌داني كه چه خوش بود. با همان عشقي كه اباذر با محمد(ص) بيعت كرد، ما به امام خميني پيوستيم. و برادر، او را نديده‌اي: دست خداست بر زمين؛ آن همه به صفات خداوندي آراسته است كه هنگامي كه دست محبتش را بر سر شيفتگان بالا مي‌آورد، سايه‌اش زمين و آسمان را مي‌پوشاند، و آن زمان كه از حكمت و عرفان سخن مي‌گويد، مي‌بيني كه او خود نفس حقيقت است. من بوي خوشش را از نزديك شنيده‌ام و صورتش را ديده‌ام كه قهر موسي را دارد و لطف عيسي را و آرامش سنگين محمد(ص) را .
برادر! ايران، مادر تمدن نويني است كه معيارها و مقياس‌هايي ديگر دارد و حكمت و فلسفه‌اي ديگر و هنري ديگر و ... ادبياتي ديگر. من هرگز نمي توانم وسعت مكتبي و فرهنگي اين انقلاب را در اين نامه تصور كنم،‌اما برايت باز هم خواهم نوشت، هر چند كه وقتم بسيار تنگ است.
مادر به تو گفت (در پشت تلفن) كه من كار پيدا كرده‌ام. اين چنين نيست؛ من زندگي يافته‌ام . عشق خميني بزرگ و عظمت فرهنگي آن چه مي‌گويد، مرا آن چنان شيفته‌ي خود ساخته است كه نمي‌توانم جز به حكمتي كه در حال تدوين آن هستيم بينديشم و جز به فرهنگي كه در حال احياي آن هستيم بينديشم و جز به فرهنگي كه در حال احياي آن هستيم ... و اين فرهنگ آن همه با آن فرهنگ كهنه و منحط غرب متفاوت است و آن همه از آن فاصله دارد كه نمي‌توان گفت . كارم در راه خداست (في سبيل الله) و براي آن پولي دريافت نمي‌كنم. تنها سهمي اندك از بيت‌المال مي برم كه خورد و خوراك را بس باشد و بس. جهادي را كه آغاز كرده‌ايم، امام خميني «جهاد سازندگي» نام نهاده است. شمشيرمان قلم است و بيل و كلنگ، و در راه سازندگي ايراني آزاد گام نهاده‌ايم؛ ايراني كه منشا حركت نوين تاريخ و خاست گاه فرهنگ نويني است كه دنياي تاريك را سراسر در بر خواهد گرفت.
والسلام - برادرت مرتضي (1358)

مكاشفات نوروزي

سخنان جناب معاون اول رییس جمهور که طی آن مشکل فلسفی چگونگی ضبط اعمال توسط ملائکه حل شده بود، نشان داد که ارایه نظرات کارشناسانه در حیطه دین امری همگانی بوده و اختصاص به افرادی خاص ندارد. این بیانات البته موجب شد تا جمله کفار و منافقین که تا به حال بر اثر این شبهه به مخالفت با اسلام پرداخته بودند، متحیر شده و در حالی که شیون می کشیدند از اعمال خود توبه کنند.

این مسأله در کنار در پیش بودن نوروز که دست شیطان در آن محکم بسته است، موجب شد تا سایر مقامات نیز به ارایه دیدگاه‌های فلسفی، مذهبی، نوروزی خود در مورد موضوعات مختلف بپردازند که موارد زیر، بخشی از آن‌هاست:

یکی از مسئولان سازمان هواپیمایی کشوری:

دور شدن انسان از ملکوت همه اش تقصیر شیطان است. اگر شیطان نبود، انسان آسمانی می‌شد. بنابراین بسته بودن دست شیطان در نوروز موجب نزدیک شدن آسمان و زمین در این ایام می‌شود و به دلیل نزدیکی بیش از حد زمین و آسمان است که گاهی هواپیماها با زمین برخورد می کنند. مطالعات نشان داده است که نزدیک شدن زمین و آسمان، بعد از خلبان و نقص فنی، بیشترین علل سوانح هوایی را تشکیل می دهد و جالب آن است که در این مورد هم مثل دو مورد دیگر نمی توان بعد از سقوط کسی را محاکمه کرد.

یکی از مسئولان توهین به شأن مجلس (مشهور به علی مطهری):

نوروز زمان خوبی است که همه کینه ها را فراموش و دل‌های خود را از هر بغض و خصومتی خالی کنیم تا کینه دانمان حسابی جا باز کند. بعد وقتی که جا بغضی‌مان حسابی جا باز کرد، می توانیم تمامش را پر کنیم از بغض و نفرت از رییس جمهور. همچنین پیشنهاد می شود مبدأ تاریخ نگاری ما از شمسی خورشیدی به شمسی توهینی تغییر پیدا کند و 13 خرداد هر سال نیز به عنوان اولین روز این سال شناخته شود تا هیچ گاه خاطره جنایتی که در مناظره ها صورت گرفت از ذهن ها پاک نشود. امسال سال دوم شمسی توهینی است و احمدی نژاد هنوز زنده است. آه ای خدای... ما را ببخشای...

یکی از مسئولان ایجاد سوال برای مردم در مورد قوه قضاییه (معروف به فائزه)

نوروز، وقت نو شدن است، وقت سبز شدن طبیعت. و انسان باید در همه ابعاد نو شود. از نو بخورد و همچنین چیزهای نویی را بخورد. من تا به حال فکر می کردم که تنها ساندویچ است که خوردن آن انسان را در رسیدن به اهدافش کمک می کند اما حالا فهمیدم که فحش خوردن از آن هم تاثیرش بیشتر است. از این رو در سال جدید به جای ساندویچ خوردن و لباس از هفت تیر خریدن و پوشیدن می خواهم فحش بخورم و لباس دخترکان محجوب را بدزدم و بپوشم. من حتی اگر پایش بیفتد، حاضرم هر چیز دیگری را هم بخورم تا جهان سبز شود.

یکی از مسئولان فدراسیون فوتبال:

برخی فکر می کنند که انتخاب نشدن مربی تیم ملی تقصیر ماست، در حالی که این ما نیستیم که مربی را انتخاب می کنیم بلکه این مربی است که ما را انتخاب می کند. ضمنا چگونه می توان در آستانه نوروز به انتخاب مربی دست زد، در حالی که همین امروز و فرداست که سال تحویل شود و سالی دیگر ورق بخورد و اصل مثبت آفرینش اجرا شود. آن‌وقت اگر مربی انتخابی ما هم نا غافل ورق خورد، شما جوابش را می دهید؟

یکی از مسئولان لجن مال کردن حیثیت روشنفکری در جهان(معروف به رهنورد)

فرمود ما انسان‌ها را از اقوام مختلف قرار دادیم تا از هم باز شناخته شوند. ولی من فکر می کنم که اقوام مختلف حتی برای این است که کاندیداها هم از هم باز شناخته شوند. امیدوارم سال جدید فرصتی باشد تا من، به عنوان روشنفکر ترین زن ایرانی بتوانم جواب سوالات غامض خودم را پیدا کنم. آخر من در سال گذشته توانستم بفهمم چگونه ممکن است لرها به فرزند خودشان رای ندهند اما هنوز نفهمیده ام چگونه ممکن است لرها به داماد خودشان رای ندهند؟ شما می دانید؟

یکی از مسئولان اتخاذ سکوت در فتنه ها

نوروز به این خوبی، بهار به این قشنگی، همه چیز سبز، همه چیز خوشگل، هوای دلپذیر، نم نم بارون، حیف نیست با هم دعوا می کنیم. بیاید با هم دوست باشیم. یک کم شما کوتاه بیا یک کم هم اون کوتاه بیاد. شما بگو من اشتباه کردم، اون حرف ها رو زدم، اونم بگه من اشتباه کردم هی بیانیه نوشتم. حالا که دیگه دست شیطونم بسته است دیگه بهونه ای برای دعوا نداریم! فرشته ها که رو شونه هامون نشستن می بینن و می نویسن بعد هم با یه چیز قد ناخون می اندازن رو دیوار و همه می بینند؛ رسوا می شیم میره پی کارش ها! خدا اين‌قدر آدمای مهربون رو دوست داره. با هم می ریم سیزده به در، والیبال بازی می کنیم. کباب می خوریم. انقدر خوش می گذره. آفرین با هم دوست باشید.

امروز سه شنبه 10 اسفند است.

امروز سه شنبه 10 اسفند است.

وارد داشگاه مي شوم . فضاي دانشگاه ، امروز جور ديگري است .چندين عكس در فضاي دانشگاه نصب شده است . فكر كردم اينجا نفرات برتر علمي و آموزشي را اينگونه تشويق مي كنند . عكسهايشان را نصب مي كنند تا همگان آنها را ببينند .

ولي نه !

جلوتر مي روم ....

جمله ي اصحاب الشهيد حسين رهگذر مرا به فكر فرو مي برد .

خدايا چه خبر است اينجا ؟

براي من كه سال اول تحصيل در اين دانشگاه را مي گذراندم عجيب بود .

با اصرار يكي از دوستان به طرف آمفي تئاتر مي رويم . در مسير بنر ديگري توجه ام را جلب مي كند :

سومين سالگرد اصحاب الشهداي خيام مشهد

وارد امفي تئاتر مي شوم .

عجب فضايي است اينجا !

مراسمات ديگري را در اين مكان بوده ام ولي امروز حال  و هواي ديگري داشت .همان طور كه روي صندلي مي نشينم به عكسهاي نصب شده در روي سن آمفي تئاتر خيره مي شوم .

عكسهايي از جوانان هم سن و سال خودم . فضاي غريبي است علي خصوص كه آنجا مجري اشعاري را در مقام شهدا مي خواند و مي گويد  :

رفتند

سوختند

 و ...

كليپ كه پخش مي شود سالن تاريك مي شود . فيلم هايي قبل از عروج شهادت گونه جوانان در حال پخش است . همه شان خندان و شاد .

فكر مي كنم خدايا اينها به چه مي خندند ؟ آيا خبر دارند كه .... ؟ هزاران سئوال ديگر در ذهنم نقش مي بندد .كه ناگهان صداي گريه ها بلند مي شود .

صحنه هايي از سوختن اتوبوس حامل دانشجويان در حال پخش است . واقعا با ديدن تصاوير سوختم مثل آنها .

صداي گريه همچنان بلند است . در اين ميان صداهايي آشنا به گوش مي رسد . آري . صداي گريه ي مادر است .

مادري كه از شدت گريه شانه هايش در حال لرزيدن است . دلش تنگ شده است .دلتنگ جوانش .دلتنگ جواني كه برايش آرزوهايي در سر داشت ولي قسمت چيز ديگري بود ............... .

مراسم تمام مي شود .

همان طور كه بيرون مي آيم چشم به بنر ديگري مي افتد :

ثبت نام راهيان نور !!!

شهيد مادر جوان دلتنگي اصحاب الشهدا راهيان سرزمين نور - ...

نمي دانم ثبت نام كنم يا نه ؟

اصحاب الشهدا شدن هم لياقت مي خواهد !

در مسير كلاس به اين فكر مي كردم كه آنها واقعا شاگرد اولند كه عكسهايشان زينت بخش دانشگاه شده است.

ممتازين راه عشق و نور .